سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
************
درخشش مقاومت در انتخابات لبنان و عراق
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
انتخابات پارلمانی عراق از نظر نتیجه شباهت بسیار زیادی به انتخابات پارلمانی لبنان داشت اما در عین حال بعضی از جریانات شناخته شده داخلی با هدف بد دل کردن مردم ایران و ایجاد یأس نسبت به آینده «جبهه مقاومت» شروع به حاشیهسازی، دروغپراکنی و تحلیلهای توهمآمیز کردند که البته اینها چون غباری که در لحظهای برمیخیزد و بعد فرو مینشیند و آفتاب حقیقت نور خود را حاکم میکند، قادر به پوشاندن حقیقت نیستند در این خصوص گفتنیهایی وجود دارد:
1- انتخابات 22 اردیبهشت عراق، چهارمین انتخابات پارلمانی عراق از زمان شکلگیری «نظام جدید» و اولین کارکرد آن به نوعی تثبیت بیشتر نظام سیاسی عراق بود. بر این اساس میتوان گفت سیستم عراقی در یک فراگرد فعال داخلی بار دیگر تأیید مردم این کشور از نظامی که در سال 2004 و با تصویب قانون اساسی جدید پدید آمده را بدست آورده است. براساس این انتخابات و فرمول انتخاباتی موسوم به «سانت لیگو» مردم عراق در سه بخش کلی شیعه، سنی و کرد مجموعاً 319 نفر را از میان حدود 7000 نفر برگزیدهاند. براساس این فرمول، ده نفر هم بر مبنای درصد آراء لیستها به این عدد اضافه میشود تا پارلمان عراق با 329 عضو فعالیت نماید. در این انتخابات لیستهای متفق شیعیان که تعدادی از اهل سنت را نیز در خود جای داده است به 202، اهل سنت جمعاً با احتساب افرادی که در لیست شیعیان هستند به 71، کردها به 58، ترکمنها به 4، مسیحیان به 5، ایزدیها به 4 کرسی و... دست یافتهاند. این کرسیها از آنچه در پارلمان فعلی که انتخابات آن در سال 1393 برگزار شد، شاهد بودیم، افزایش کرسیهای مقاومت را نشان میدهد. البته ساختار جمعیتی عراق وضع تثبیت شدهای داشته و کاهش یا افزایش مشارکت یک طایفه اثر محدودی بر ترکیب پارلمان دارد. وضع مشابه انتخابات 1393 که با مشارکت 62/2 درصد مردم همراه بود و انتخابات 1397 که با مشارکت 44/5 درصد مردم همراه شد بیانگر چنین وضعیتی است. براین اساس بحث راجع به پارلمان و انتخابات پارلمانی خود به خود به سمت بحث کیفی جلو میرود.
2- وضع کیفی آراء شیعیان در این انتخابات نیز شباهت بسیار زیادی به آراء آنان در انتخابات چهار سال قبل مجلس دارد. در انتخابات سال 1393 لیستهای سکولار شیعه - که فهرست ایاد علاوی بارزترین آن بود - نتوانستند آراء زیادی کسب کرده و به پارلمان و دولت منبعث از آن شکل خاصی بدهند در این انتخابات نیز همینگونه شد و سکولارهای شیعه شکستی سنگینتر از شکست سال 1393 تجربه کرده و عملا به حاشیه رانده شدند. پیش از این تعداد کرسیهای حزب «وطنیه» علاوه بر 16 کرسی به دست آورد اینک این تعداد به 15 نفر رسیده که هشت نفر آنان نیز سنی و متعلق به هواداران اسامه نجیفی هستند. در این انتخابات نیز لیستها و شخصیتهای محور، مورد توجه مردم شیعه قرار گرفتهاند هرچند بعضی از بزرگان بنابه دلایل خاص، موفق به کسب آراء مردم نشدهاند. اما میبینیم که باز مجلس اعلی، حزبالدعوه، جریان صدر دارای کرسیهای زیادی در مجلس هستند. این درحالی است که در طول این چهار سال از یک سو دولت عراق که سهم قابل توجهی از پیکره آن شیعه هستند، زیر فشار شدید قرار داشته و از سوی دیگر مردم شیعه برای پشت کردن به آنان زیر فشار قرار داشتند. رای دوباره احزاب قبلی شیعی نشان دهنده آن است که تبلیغات هدایت شده توسط محافل آمریکایی و غیرآمریکایی نتوانسته است مردم را از اطراف احزاب شناخته شده و رهبران شیعه جدا کند.
3- آراء دو گروه در این میان توجهبرانگیز است. در این انتخابات افراد و طیفهای مبارز و انقلابی -که هویتی جهادی داشته و نقش موثری در دفع اشغال نظامی عراق و نیز دفع تروریستهای تحتالحمایه تکفیری داشتند- از اقبال بیشتری برخوردار شدند. سائرون و فتح اساسا هویتی ضداستعماری دارند و در این راه مجاهدت زیادی کردهاند مجموع آرای این دو نزدیک به 100 نفر یعنی قریب یک سوم کرسیهای پارلمان عراق است و این درحالی است که در لیستهای دیگر نظیر دولت قانون، نصر و تبارالحکمه نیز افراد جهادی وجود دارند. جالب این است که در لیست فتح که در عراق به لیست حشدالشعبی مشهور شد نیز افراد جبههایتر کرسیهای بیشتری بدست آوردهاند. مثلا «عصائب اهل حق» به رهبری شیخ قیس خزعلی که اخیرا برای اعزام نیرو به جولان و مبارزه با رژیم صهیونیستی اعلام آمادگی کرد 15 کرسی بدست آورد و حال آنکه در پارلمان فعلی تنها یک کرسی دارد. این آرا کاملا معنادار است اما علیرغم آن، دشمنان عراق با توهمپراکنی پیرامون فهرست «سائرون» تلاش میکنند تا از یک گروه جهادی که در سالهای 2003 تا 2005 در درگیری با آمریکاییها صدها شهید داده و دهها آمریکایی را به هلاکت رسانده است، هویتی غیرمقاومتی بتراشند و نتیجه بگیرند که در انتخابات 22 اردیبهشت عراق، جبهه مقاومت شکست خورد و مخالفان آن به پیروزی رسیدند!
4- انتخابات عراق کمی پس از غلبه بر گروه پرقدرت تروریستی داعش برگزار شد و از این رو یک شاخص مهم در تاثیر این جریان بر جامعه عراق است.
گروه تکفیری داعش در عراق پرچم قومیت را بلند کرد و درصدد بود تا از طریق تبدیل جنگ قدرت به جنگ طایفهای، اهل سنت عراق را با خود همراه نماید بر این اساس به طور حساب شده به نمادها و مظاهر برجسته شیعی نظیر حرمهای مطهر ائمه (علیهمالسلام) حمله میشد و درواقع تصرف چهار استان دیاله، نینوا، صلاحالدین و الانبار پس از آغاز حملات به حرمهای شریف در سامرا و ... صورت گرفت.
انتخابات عراق یک سنگ محک بود که نشان دهد آیا اغراض کینهورزانهای که داعشیها با نسخهای آمریکایی، اسرائیلی، سعودی در عراق به اجرا گذاشتند و به واسطه آن هزاران سنی و شیعه عراقی به کام مرگ رفتند محقق شده است یا خیر. انتخابات به این سوال پاسخ داد. در مناطق سنی عمدتا کسانی رای آوردند که قرابت بیشتری با تفکر جبهه مقاومت داشته و به عراق یکپارچه و حفظ نظام کنونی آن متعهد هستند و جالب این است که برخلاف انتخابات سال 1393، این بار درصد مشارکت اهل سنت از درصد مشارکت شیعیان پیشی گرفته و در عین حال تعارض مذهبی هم به چشم نمیآید. در این انتخابات بعضی از چهرههای برجسته قبل که در زمینهسازی تصرف مناطق سنی به دست داعش دست داشتند، رای نیاوردند و سنیهایی که در لیستهای شیعی شامل لیست صدر، لیست فتح، لیست دولت قانون، لیست نصر قرار گرفته بودند رای آوردند.
کم نبودند کسانی که در سالهای اول بحرانهای سوریه و عراق معتقد بودند و بر این اعتقاد اصرار میورزیدند که با ورود ایران به صحنه حمایت از دولتهای سوریه و عراق دربرابر مخالفان تروریستی که به نام مذهب به میدان آمدهاند، انقلاب اسلامی در بین اهل سنت منزوی شده و دیگر امکان پیگیری تفکر و بینش آن وجود ندارد. پیروزی سنیهای لیست شیعه در لبنان در انتخابات 16 اردیبهشت 97 و پیروزی سنیهای لیستهای شیعه در عراق در انتخابات 22 اردیبهشت 97 ثابت کرد این گمانه نهتنها صحیح نیست بلکه نقیض این گزینه به صحت نزدیکتر است. بدست آوردن 60 درصد آرای لبنانیها و بدست آوردن نزدیک به 70 درصد آرای عراقیها نشان داد موقعیت جبهه مقاومت در میان اهل سنت پس از غلبه بر داعش و سایر گروههای تکفیری نه تنها آسیب ندیده است بلکه تقویت هم شده است. این یک راز در متن خود دارد. اگر برای خدا حرکت کردید و موضوعی را میان خود و خدای خود حل کردید خداوند هر مشکلی که بر سر راه وجود داشته باشد برطرف و خلق را نیز با شما همراه میکند.
5- در این انتخابات و انتخابات لبنان، تک انتخابهای معناداری هم وجود دارد. در انتخابات لبنان برای اولینبار رای اول پایتخت به یکی از اعضای جبهه مقاومت رسیده و حال آنکه در انتخابات قبل این رای متعلق به سعد حریری بود. در انتخابات لبنان یکی از شخصیتهای سنی هوادار حزبالله - عبدالرحیم مراد- موفق به کسب دو برابر آرای یک رقیب دیگر سنی عضو حزبالمستقبل شده است. در عراق بیشترین رای یک کاندیدا متعلق به «نوری المالکی» است که در طول این 4 سال هدف تخریب آمریکاییها، سعودیها و بسیاری از احزاب داخلی عراق بوده است.
انتخابات عراق و انتخابات لبنان آئینه وضع منطقه ما هستند و چشمانداز منطقه را هم مشخص میکند اگر میخواهیم ببینیم آینده منطقه چگونه رقم میخورد باید به این وقایع توجه کنیم. جبهه مقاومت در صحنه امنیتی پیروزی درخشان بدست آورده و در جبهه سیاسی لبنان به 73 کرسی از 128 کرسی و در جبهه سیاسی عراق به 220 کرسی دست یافته است.
درس های ضد تحریمی از معمار تحریم ها
محمد حقگو در خراسان نوشت:
اظهارات ریچارد نفیو، معمار تحریم های ایران در دولت اوباما که به تازگی در قالب یک کتاب تحت عنوان «هنر تحریم» منتشر شده است و خلاصه ای از آن در صفحات 7 روز پنج شنبه و امروز منعکس شد روشن کننده درس های واضحی برای ما مردم و همچنین مسئولان است.اما آن چه مهم است این است که شناخت رویکرد تحریم کنندگان آمریکایی و به ویژه رویکرد ها ی روانی و حتی گاه غیر اقتصادی برای پیشبرد اهداف تحریم ها می تواند ابزار های توانمندی به ما برای مقابله با آن ها بدهد .این کتاب نشان می دهد که سازو کار تحریم تا چه میزان در آمریکا، رشد یافته و به صورت فعال عمل می کند. این سازو کار دقیقاً به مثابه یک اتاق فرماندهی و اتاق جنگ، نه در وزارت دفاع، بلکه در دل مجموعه تصمیم گیری اقتصادی آمریکا قرار گرفته است. کار اصلی این اتاق استفاده از سازوکارهای اقتصادی و کاملاً نرم، برای اثرگذاری بر نقاط ضعف اقتصادی کشورهای مخالف است تا با این کشورها نه از طریق سخت و مستقیم بلکه به طور غیر مستقیم و از درون، مقابله کند و رفتار آن ها را به زعم خود تغییر دهد.
نفیو در بخش هایی از این کتاب به وضوح بر ضعف و ناکارآمدی تحریم ها در بخش هایی که انگیزه ، توان و اراده جمعی ایرانیان بر استقامت در مقابل تحریم ها بوده است اشاره می کند .بر این اساس می توان گفت حال که دشمنی دشمن از نحوه تفکر او درباره داشته های مادی و معنوی ایرانیان، بیش از پیش آشکار شده، راه مقابله متناسب با این اقدامات نیز همان گونه که خود «نفیو» بیان کرده است و مورد مداقه تیم تحریمی آمریکا قرار داشته و دارد، «استقامت» است. این راهبرد می بایست در سطح خرد توسط تک تک مردم و در سطح کلان توسط مسئولان مورد توجه قرار گیرد.
شاید ما ایرانی ها از آن جا که خودمان را باور نداریم یا بعضی مفاهیم برای ما کلیشه شده است، با مشاهده کلمه «استقامت» یاد صحبت های تکراری شده بیفتیم اما حقیقت این است که در ادبیات تحریم، آمریکایی ها، رفتار ما ایرانی ها را در مقابل تحریم، صرفاً از منظر این عینک می سنجند. تعریف آن ها از استقامت هم طبق متون تئوریزه شده آن ها این است: «قاطعیت روان شناختی در کشور هدف برای انکار پیروزی کشور تحریم کننده و همچنین ادامه دادن به مسیری است که برای خود انتخاب کرده است».
بنا بر این استقامت نه تنها در حوزه ترتیبات اقتصادی برای بهبود وضعیت شاخص های اقتصادی معنا پیدا می کند، بلکه تا حوزه ابعاد روان شناختی و باورمندی مردم نیز گسترش می یابد. وقتی از این منظر به موضوع تحریم ها نگاه می کنیم، تجربه های پیشین راهنمای خوبی برای فردایی هستند که احتمال بازگشت تحریم ها قوت گرفته است.
تجربیاتی از دوران تحریم
تجربه سالیان تحریم که در کتاب یادشده آمده، به خوبی گویای این نکته است که سیاست گذاران تحریم ایران در آمریکا تا چه حد تک تک وقایع اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران را به دقت زیر نظر دارند.
به عنوان مثال در این کتاب به نقش یاس و ناامیدی از یک نوسان مقطعی مانند گرانی مرغ در بازار که به دلیل سوء مدیریت اقتصادی مسئولان به وجود آمد ،اشاره و تاکید شده است که این میزان یاس عمومی در هیچ یک از برنامه های تحریمی قبلی دیده نشده بود به اذعان آمریکایی ها این یأس توانست برای افزایش حس فشار و نبود آسایش در درون ایران کمک کند. از این رو باید بیان کرد که در سطوح خرد، دقت در رفتار مصرفی، پرهیز از روی آوردن هراس گونه به بازارها، اعتماد به بیان واقعیاتی که مسئولان در خصوص وقایع اقتصادی اظهار می کنند (البته صداقت مسئولان در بیان واقعیات نیز در این زمینه مهم محسوب می شود)، و در حد کلان تدابیر درست مسئولان و پیش بینی های آنان برای حل مشکلات پیش رو شرط غلبه و برآوردن نفع جمعی همه ما ایرانیان است.
این کتاب همچنین در خصوص تحریم های ایران به نکات دیگری اشاره کرده است که شاید اگر آن ها را از زبان مسئولان و سیاست گذاران داخلی می شنیدیم، کلیشه ای می دانستیم. به عنوان مثال به صراحت ذکر شده که آمریکا واردات کالاهای تجملی را برای تهی کردن منابع ارزی کشور و ترویج حس نابرابری باز گذاشت. یا این که این کشور برای انتشار ویروس یاس و بیان نارضایتی عمومی از وضع اقتصادی کشور، حتی ورود فناوری های ارتباطی مرتبط با فضای مجازی به کشور را تسهیل کرد تا مردم از این طریق به مقایسه شرایط خود با جهان پرداخته و اصطلاحا احساس درد بیشتری از تحریم ها داشته باشند . طبق اظهارات ذکر شده در این کتاب، آمریکایی ها به شدت محتاج این هستند که چارچوب ذهنی مردم کشور تحریم شونده و حاکمیت آن ها را در هنگامی که تحریم ها را تجربه می کنند به دست بیاورند و آن را ارزیابی کنند. بر این اساس، آن ها هنگامی که متوجه شوند، درد تحریم در ناحیه ای احساس شده است، فشار بر آن نقطه را تا تغییر رفتار کشور تحریم شونده ادامه می دهند وبالعکس.
محتوای منتشر شده در خصوص نرم افزار تحریم ها (کتاب هنر تحریم) همچنین گویای این واقعیت است که سیاست های تحریمی بر خلاف آن چه که شاید تاکنون در کشور ما جریان داشته، در گروه های مختلف جمعیتی، اجتماعی، در زمان های مختلف و در حوزه های سخت افزاری و نرم افزاری گوناگون متفاوت است که پاسخ به آن ها از منظر دفاعی مستلزم چابکی دولت و نهادهای تصمیم گیر و نگاه سیستمی آن ها به مسائل است. ظرافت کار ضد تحریم ها تا آن جاست که سیاستمداران زین پس باید ضمن حفاظت از ثبات و آرامش در فضای بازارها و توجه به کارایی نهادها، به زمینه سازی تقویت فضای اعتماد و آرامش در بین مردم بپردازند. در این زمینه، مبارزه ایجابی و بیش از پیش دولت با فساد و ناهنجاری های اقتصادی، رفتارهای واقعاً مردمی و نه پوپولیستی تظاهرگرایانه مسئولان در زی فردی و اجتماعی و نیز تقویت بنیان ها و انسجام فرهنگ دینی از جمله راهبردهایی است که در این زمینه مفید به شمار می آید.
جمع بندی
در خاتمه باید عرض کرد که همان گونه که دشمن در طراحی نقشه های شوم خود، مبتنی بر یک سیاست سیستمی، در پی اعمال مجموعه ای هماهنگ از ضربات برای وارد ساختن درد به مردم و تغییر رفتار و انتخاب های آن هاست، به همان میزان،ضرورت تدبیر سیستمی، چابک و هماهنگ در درون دولت بیش از پیش احساس می شود. شاید هر کدام از خوانندگان محترم که این کتاب را هم ملاحظه کرده باشند، با نگارنده این یادداشت متفق القول باشند که می توان راهکار عمومی، بومی و مردمی در مقابل همه اقدامات خباثت آمیز دشمن در حوزه تحریم ها را در خلقیات حسن اجتماعی و فردی طبق آن چه در تعالیم ادیان توحیدی آمده، یافت. موضوعی که اساساً بهترین مدل پیشرفت و توسعه پایدار کشور به شمار می رود.
چرا به «برجام اروپایی» اطمینان نداریم؟
حسین پورمهدی در وطن امروز نوشت:
حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای، رهبر حکیم انقلاب اسلامی در سخنان هوشمندانه چهارشنبه 2 خرداد در دیدار مسؤولان نظام اسلامی، دولتهای اروپایی را به صورت صریح خطاب قرار داده و بر عدم اعتماد به آنها (بر اساس رفتار تروئیکای اروپایی در طول 15 سال اخیر) تاکید فرمودند. اما براستی دلیل بیاعتمادی نسبت به اروپا و متعاقباً توافقی که با محوریت طرف اروپایی «حفظ»، «بازتعریف» یا «منعقد» شود، چیست؟ فارغ از مردود شدن تروئیکای اروپایی در آزمون «صیانت از برجام» که از سال 2015 میلادی تاکنون شاهد آن بودهایم، موضوعات دیگری نیز وجود دارد که مؤید رویکرد سلبی و غیرقابل اعتماد دلسوزان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران نسبت به اتحادیه اروپایی [بویژه 3 کشور انگلیس، آلمان و فرانسه] است.
1- «برونو ترترایس» تحلیلگر غربی در مطلبی که اخیرا در «گاردین» به رشته تحریر در آورده، «طلاق درون آتلانتیکی» میان آمریکا و اروپا را ناممکن دانسته است: «اگرچه اتحادیه اروپایی، قویترین قدرت و بلوک تجاری در جهان است اما همانطور که صدراعظم آلمان اعتراف کرد، ظرفیت مقابله با چالشهای قرن بیستویکم میلادی را «به تنهایی» ندارد. در اینباره اروپا باید روابط خود را با ایالات متحده حفظ کند. به هیچ عنوان به جای آمریکا، نمیتوان قدرتی جایگزین را برای مشارکت بنیادین با اروپا در نظر گرفت. چین و روسیه نیز چنین ظرفیتی را برای شکل دادن اتحادی جدید با اروپا ندارند».
فراتر از آن، طی روزهای اخیر مقامات ارشد اروپایی از جمله «امانوئل مکرون»، «آنگلا مرکل» و «ترزا می» بر لزوم حفظ پیوندهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی در 2 سوی آتلانتیک تاکید کردهاند. رئیسجمهور فرانسه در اینباره تصریح کرده: «برجام» هرگز به «نقطه تقابل استراتژیک» آمریکا و اروپا تبدیل نخواهد شد. حتی مقامات اروپایی بر خلاف ادعای خود، حاضر به «تقابل تاکتیکی» با ایالات متحده بر سر خروج از توافق هستهای با ایران نیستند! تروئیکای اروپایی صرفا در صدد «مدیریت وضع موجود» است!
2- تروئیکا نهتنها از سال 2003 میلادی تا سال 2015 (زمان به توافق رسیدن بر سر برجام) بلکه از سال 2015 تاکنون نیز هرگز «توافق» را به عنوان یک «متغیر مستقل حقوقی» در نظام بینالملل نپذیرفته و مورد شناسایی قرار نداده است. اتخاذ مواضع زیگزاگی و رویکرد سینوسی مقامات اروپایی در قبال «نسخه فعلی برجام»، ریشه در همین نگاه کلان و خطرناک دارد. امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه و متهم ردیف دوم خروج ترامپ از توافق هستهای، در تازهترین سخنان خود- که در دیدار با «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور روسیه بیان شد- تاکید کرد فرانسویها و همه کشورهای اروپایی به «نسخه فعلی برجام» کاملا پایبند بوده و خواستار حفظ آن هستند. با این حال، حدود یک هفته قبل، رئیسجمهور فرانسه در اظهاراتی متناقض، «بسط توافق هستهای» با ایران را اجتنابناپذیر دانسته بود! همچنین همگان به یاد دارند مکرون به عنوان نخستین سیاستمدار اروپایی اواسط سال 2017 میلادی، موضوعاتی مانند «گنجاندن توان موشکی ایران در برجام» و «اعمال محدودیتهای ابدی علیه فعالیتهای هستهای ایران» را مطرح و بر سر آن با دیگر رهبران اروپایی وارد مذاکره شد.
3- سؤال اصلی و مبنایی اینجاست: آیا اتخاذ مواضع چندگانه و شکلگیری بازی پارادوکسیکال کشورهای اروپایی در قبال توافق هستهای با ایران، برخاسته از نوعی «سردرگمی راهبردی- تاکتیکی» است یا مصدر آن، «شیوه بازی خاص اروپا در نظام بینالملل» است؟ بر خلاف آنچه طرفداران «توافق اروپایی» سعی در القای آن دارند، گزینه دوم صحیح است. افرادی مانند مکرون و مرکل، سیاست «هدایت هدفمند پارادوکسها» را در قبال توافق هستهای با تهران در پیش گرفتهاند.
در اینکه صدراعظم آلمان و رئیسجمهور فرانسه تا چه اندازه در هدایت ماهرانه این بازی موفق بودهاند، حرف و حدیثهای زیادی وجود دارد اما این مسائل، نافی بازی اصلی تروئیکای اروپایی در تقابل با برجام نیست!
از دید تروئیکا، برجام یک «ابزار» است نه «هدف»؛ ابزاری که اروپا با آن میتواند «وجهه ظاهری مستقل» خود در نظام بینالملل را حفظ کند و در پشت پرده، با «ایالات متحده» به معامله بپردازد. یکی از نکاتی که به صورت عامدانه(!) از دید بسیاری از تحلیلگران غربی مسائل بینالملل مغفول مانده است، طرح همگام و موازی 2 موضوع «خروج ترامپ از برجام» و «اعمال تعرفههای تجاری علیه اروپا» از سوی سیاستمداران غربی است. کمترین شبههای وجود ندارد که مقامات اروپایی در خفا و آشکار، آدرس یک «معامله دوطرفه» را به ترامپ دادهاند؛ اینکه رئیسجمهور ایالات متحده در ازای کاهش فشارهای اقتصادی بر اروپا (از جمله حذف تعرفههای مالیاتی بر فولاد و آلومینیوم)، از حمایت حداکثری تروئیکا و حتی اتحادیه اروپایی در تقابل با «برجام» بهرهمند شود؛ معاملهای که ممکن است در آینده نزدیک انجام شود! در این معامله احتمالی، اساساً سران اروپایی اصالت و موضوعیتی برای «حفظ برجام» به عنوان یک «تعهد حقوقی» قائل نیستند و صرفاً از این توافق، به عنوان یک «ابزار معامله» در مقابل کاخ سفید استفاده میکنند.
اتحادیه اروپایی در طول یک سال و نیم اخیر (از ابتدای حضور ترامپ تاکنون) به آمریکا اثبات کرده در راستای «بازی منفعتمحور» با «برگ برنده برجام» از هیچگونه اقدام و همراهیای دریغ نمیکند. نباید فراموش کرد تا حدود یک ماه قبل، مذاکرات مخفیانه دیپلماتهای 3 کشور اروپایی و آمریکا بر سر «تغییر کامل برجام» در جریان بود و حتی طرف اروپایی در این مذاکرات، با همه خواستههای رئیسجمهور آمریکا در قبال ماندن در سند توافق هستهای موافقت کرده بود. در حال حاضر با گذشت بیش از 2 هفته از خروج «دونالد ترامپ» از برجام، نه ماهیت آمریکا و اروپا و نه مناسبات «استراتژیک» و «راهبردی» این دو دچار کمترین تغییری نشده است؛ حتی اروپا آماده است در مراسم جشن «بازتعریف ایجابی مناسبات 2 سوی آتلانتیک»، «برجام» را پای ترامپ، «جان بولتون» و «مایک پمپئو» قربانی کند! در شرایطی که اروپا رویکرد «معاملهمحور» خود با آمریکا را تغییر نداده، ابراز خوشبینی نسبت به حفظ برجام از سوی طرف اروپایی، چیزی جز حرکت به سوی یک «سراب دیپلماتیک» نیست؛ سرابی که چشم برخی مسؤولان ما بویژه دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی و رئیسجمهور محترم فعلی از سال 82 خورشیدی/ 2003 میلادی تاکنون، بدان دوخته شده است!
عقبگرد زودهنگام و فرصتی که باید پاس داشت
عباس حاجی نجاری در جوان نوشت:
ادعای قبلی پمپئو، وزیر خارجه تازهکار امریکا از تلاش این کشور برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، وقتی با تمسخر بسیاری از رسانههای غربی و متحدان این کشور مواجه شد، به سرعت با تغییر رفتار نظام ایران تغییر کرد و او روز جمعه 4 خردادماه در گفتوگو با صدای امریکا با عقبنشینی از مواضع قبلی خود مدعی شد که هدف راهبرد جدید امریکا در قبال ایران تغییر رژیم نیست، بلکه تغییر رفتار رهبران این کشور است.
سردرگمی کاخ سفید حتی به بدنه رسانهای ضد انقلاب هم سرایت کرد، به گونهای که پس از آنکه در پی این سخنان در فضای مجازی تلاش شد که این ادعا در قالب «رژیم چنج» به ترند اول فضای مجازی تبدیل شود، افشاگری بخشهایی از خود این شبکهها که سرمنشأ بسیاری از این حمایتها در عربستان و واشنگتن و دیگر کشورهایی که ضد انقلابیون ساکن هستند، قرار دارد به سرعت فروکش کرد.
عقبنشینی پمپئو در حالی است که امریکا در طی رسیدن به آرزوی شکست نظامی جمهوری اسلامی ایران همه ظرفیتها و تلاشهای ممکن خود را به کار گرفته و با فضاسازی و یا حتی تلاش برای تبدیل خروج امریکا به یک بمب خبری کوشید بازتاب آن را در داخل ایران به عرصهای برای ایجاد بحران درونی در ایران تبدیل کند، اما این تلاش نه تنها به نتیجه نرسید، بلکه به دلایلی چند که به آن اشاره خواهد شد، به ضد خود تبدیل شد.
رفتارهای اخیر امریکاییها و دیگر دشمنان نظام اسلامی نظیر منافقین و سعودیها را در این عرصه در چند حرکت شاخص رسانهای میتوان دنبال کرد.
1- شایعهپراکنی و دروغپراکنی علیه مسئولان و خدمتگزاران نظام، بهگونهای که در این عرصه حتی شخصیتی نظیر سردار سلیمانی از دروغپراکنی پمپئو در همین مصاحبه اخیر با صدای امریکا بینصیب نمانده است.
2- بزرگنمایی و دامن زدن به اغتشاشات: این حرکت به ویژه در روزهای اخیر با بازتاب گسترده موضوع اعتراض مردم کازرون به یک مصوبه وزارت کشور و با اعتراض کامیونداران به پایین بودن کرایهها به اوج خود رسیده بود، اما به سرعت جریان رسانهای دشمن برای تبدیل آن به چالش نظام به شکست رسید.
3- برجستهسازی ضعفها و آسیبهای موجود در جامعه.
4- سلب احساس افتخار ملت از پیروزیها و دستاوردهای گرانقدر در عرصههای مختلف دفاعی و منطقهای.
5- شکست جلوه دادن پیروزیها و پیشرفتهای کشور.
6- سلب امید در مردم از توان مسئولان در حل مشکلات کشور.
7- القای ثروتاندوزی مسئولان و رهبران.
مجموعه این فضاسازی رسانهای که شاید این روزها به دلیل تجمیع ظرفیتهای دشمنان نظام اسلامی نقطه اوج خود را طی میکند، در شرایطی است که آنچه استیصال کاخ سفید و دیگر متحدان اروپایی این کشور را در پی داشته، نقاط قوت ایران است که دشمنان را نه تنها در عرصه تقابل منطقهای به زانو در آورده، بلکه در عرصه دیپلماسی نیز سبب تنهایی و انزوای کاخ سفید گشته و اینگونه باعث شده است که رئیس دستگاه دیپلماسی کاخ سفید در کمتر از یک هفته عقبنشینی کرده و او و رئیسجمهور امریکا، مکرراً از ایران درخواست کنند که دوباره پای میز مذاکره آمده و با آنها برای 12 شرطی که همه نقاط قوت ایران هستند که دشمن را خلع سلاح کردهاند، به مذاکره بنشیند.
آن روزی که ترامپ از برجام خارج شد بسیاری آن را فرصت برای نظام اسلامی دانستند. اکنون که دو هفته از آن میگذرد این فرصتها برای مردم آشکار شده است. به نکاتی چند در این زمینه اشاره میشود.
1- ترامپ با این حماقت خود آخرین تیر ترکش امریکا را رها کرد و با القای ایجاد هراس در بهرهگیری از تحریمهای فلجکننده، سعی در ایجاد رعب داشت. او تصور میکرد که این گام او منجر به یک چالش و بحران درونی شود، اما نهتنها این اتفاق نیفتاد، بلکه به دلیل اثبات بدعهدی و غیرقابل اتکا بودن کاخ سفید، بسیاری از هواداران قبلی کاخ سفید و کسانی که در داخل و در رسانههایی که با پول بیتالمال اداره میشود، برای امریکا سمپاتی میکردند، سکوت را ترجیح داده یا حتی ناچار به نقد بدعهدی ترامپ شدهاند.
2- اقدام ترامپ عملاً حلقه ضعیف و نقطه اتکای برخی در داخل به برجام را گسست و نشان داد مسیر حرکت ایران به سمت تحکیم قدرت اقتصادی و مواجهه با جنگ اقتصادی دشمن حتی باید ورای تعامل با اروپاییها حرکت کند. نکتهای که آقای روحانی در جریان دیدار مسئولان با مقام معظم رهبری بر آن تأکید و با اشاره به انزوای امریکا و تعامل ایران با دیگر قدرتها نظیر چین و روسیه واجد پیامهای روشنی است، اگر چه ممکن است در عمل دستگاههای اجرایی، هنوز چشم امیدشان به غرب باشد و با این تصمیم کاملاً همراه نشوند.
3- وحدت و انسجام ملی که در پی این خروج و مواضع منتقدانه فعالان سیاسی نسبت به اقدام امریکا ایجاد شد، از فرصتهای ذیقیمتی است که شاید کمتر نصیب کشور شود. مقام معظم رهبری در توصیه مهمی به عناصر سیاسی و مدیریتی و مطبوعاتی کشور بر این نکته هشدار دادند که نقد برجام نباید به دوقطبی تبدیل و وحدت و همزبانی کنونی نباید نقض شود.
4- اما شرایط کنونی بهترین فرصت را برای دولت دوازدهم ایجاد کرده است. مقام معظم رهبری با سخنان حکیمانه خود در جمع مسئولان در روز چهارشنبه گذشته، ضمن نقد هوشمندانه رفتار امریکایی ها و بیان تجربیات تاریخی انقلاب در مواجهه با قدرتهای جهانی، با تعیین شروطی روشن و منطقی برای اروپاییها، عملاً راه مسئولان دستگاه دیپلماسی چه در پیگیری تعامل با اروپا و چه در زمینه خروج احتمالی ایران از برجام را هموار و با اطمینانبخشی به مردم در زمینه حمایت رهبری از تلاش مسئولان دستگاههای اجرایی و تجمیع ظرفیتهای ملی برای مقابله با سناریوهای مختلف دشمنان، زمینه آرامش فضای سیاسی و شکست راهبرد دشمن در بی اعتبارسازی نظام اسلامی را فراهم آوردند.
جامعه شناسی اعتراضهای صنفی
علی اصغر سعیدی در ایران نوشت:
یکی از مکانیزمهایی که بازار کار را تنظیم میکند، کنشهای صنعتی است و یکی از این کنشها، اعتراضهای صنفی است. اعتراض و اعتصاب، محصول جامعه صنعتی است. جامعه شناسان جامعه صنعتی را برخلاف اقتصاددانان، جامعه در تعادل نمیبینند، بلکه مجموعه متضادی میبینند که در برابر هم با تنش مواجه هستند. کنشهایی مانند مذاکره، اعتصاب و... ابزاری برای کاهش دادن تنشها هستند. بیشتر چنین توضیح میدهیم که در جامعهای که در آن تضاد منافع وجود دارد، میتوان با کنشهایی به سازش میان منافع دست پیدا کرد.
در جوامع توسعه یافته، سیاستگذاری اجتماعی از یک طرف سازشی بین سرمایهداران و از طرف دیگر بین سیاستگذاران است. سیاستگذاران به سرمایه داران هشدار میدادند که اگر به منافع نیروی کار توجه نکنید، عدم تعادل در فضای کار به ضرر شما تمام میشود. اما در کشورهای در حال توسعه چنین دیدگاه و ابزار انجام چنین سیاستهایی وجود ندارد. در کشورهای درحال توسعه که روند صنعتی شدن را طی نکردهاند، برخی از کنشها میتواند به بیثباتی اقتصادی منجر شود. اگر به حوادث اخیر و حوادث قبلی دقت کنید، اصل اعتراض و اعتصاب هیچ مشکلی ندارد بلکه اینکه چه نیروهایی اعتصاب را راهبری میکنند، مسأله اصلی است. این مسأله در تاریخ معاصر ایران نیز بارها اتفاق افتاده است. تا زمانی که سندیکاها و بخشهای اقتصادی مستقل را بهوجود نیاوریم، این اقدامات منجر به هراس خواهد شد؛ چرا که معلوم نیست مدیریت اعتصاب در دست چه کسانی است. زمانی که اتحادیهها وجود داشته باشند، حق و حقوق اعتصاب کردن دارند و وقتی اعتصابی شروع میشود، به منزله آغاز مذاکره است؛ نه آغاز تنش و درگیری. البته تنش وجود دارد اما آن تنش به منزله سازش بین نیروهاست. در عمل هم اتحادیهها و اصناف به سازش تن میدهند، چرا که منافعشان نه در خشونت بلکه در رسیدن به توافق است.
درمورد همین ماجرای اخیر و بحثهای کامیونداران، به این خاطر که در طول زمان اتحادیههای قدرتمند شکل نگرفتهاند و به حرکتهای پراکنده صنفی، نامهنگاریها و... نیز تاکنون بیتوجهی شده بود، اعتصاب سراسری شکل گرفت. در حالی که با وجود مذاکرات چند جانبه قدرتمند، مسائل آنها میتوانست پیش از این مرتفع شود. علت صورت نگرفتن مذاکره، نبود اتحادیه بود. نبود اتحادیه ما را از هر نوع اعتصاب میترساند. دولتهای گذشته هم که اجازه شکلگیری انجمنهای مستقل را نمیدادند، باعث میشدند که گروههای رادیکالتر و گروههای سیاسی که داخل کارخانهها رفته بودند، بهعنوان نیروهای پیشگام خودشان را جلو بیندازند و خواستههای سیاسیشان را به خواستههای صنفی تبدیل کنند. سندیکای کارگری حداقل کارش این است که خواستههای کارگران را سیاسی نمیکند بلکه مثلاً برای ارتقای دستمزد، دست به چانه زنی میزند. در فرآیند چانه زنی، نیروی کار و کارفرما در فرآیند آزاد اقتصادی بدون وجود مداخلههای دیگر، به بحث میپردازند. اما در زمانی که اتحادیهها و سندیکاهای صنفی بهعنوان یک رکن مهم اقتصادی وجود ندارند، بجز اعتصاب بهعنوان یک کنش صنعتی راهی برای به گوش رساندن خواستههای اصناف باقی نمیماند.
پاشنه آشیل یک شورا
بایزید مردوخی در شرق نوشت:
شورای عالی هماهنگی اقتصادی قوای سهگانه در شرایطی با حضور رؤسای قوا، نخستین جلسه خود را برگزار کرد که نیاز به اجماع برای عبور از تنگناهای اقتصادی کشور از هر زمانی جدیتر است. نفس این را که مباحث در حضور همه مسئولان و تصمیمگیران این حوزه بهشکل هماندیشی و نه در مواضع یا اظهارنظرهای رسانهای دنبال شود، باید به فال نیک گرفت. درعینحال، این شورا برای موفقیت و بهنتیجهرسیدن اقدامات خود، نیازمند توجه به چند نکته ضروری است. نگارنده امیدوار است اعضای شورا درعین توجه به رفع نیازهای فوری کشور در حوزه اقتصاد، بهویژه با خروج ایالات متحده از برجام و افزایش احتمالی فشارهای اقتصادی بر مردم، خود را لزوما در شرایط اضطرار تصور نکنند. تجربه نشان داده اگر چنین نگاهی در میان اعضای این شورای مهم رواج پیدا کند، بررسی و واکاوی مسائل بنیادی کشور جای خود را به چارهاندیشی برای مسائل جاری میدهد و کار اصولی و بنیادی به محاق میرود. پیشازاین در یادداشتهای خود در «شرق»، درباره ضرورت اصلاح نظام تدبیر در شرایط غیراضطرار نکاتی را بیان کردهام؛ اصلاح نظام تدبیر، نقطه مقابل تمرکزگرایی است و این احتمال وجود دارد که یک شورای عالی با توجه به حضور همه قوا، اقتصاد را بهسمت تمرکز بیشتر سوق دهد. وضعیت نظام تدبیر کشور امروز بهگونهای است که حتی اگر نسخهای شفابخش برای آن تجویز شود، عوامل محیطی، نهادی و بنیادی مانع اجرای آن خواهند شد.
در یکی از یادداشتهای اخیر خود در «شرق»، پیشنهاد تشکیل کمیتهای حقیقتیاب متشکل از اقتصاددانان مستقل برای شناسایی گلوگاهها، مستندکردن آن و ارائه برای اجرای فوری و بیملاحظه پیشنهادهای این گروه را داده بودم. تشکیل شورای عالی هماهنگی قوا، این فرصت را فراهم میکند که به موازات یا ذیل دبیرخانه آن، چنین گروه حقیقتیابی تشکیل شود، مشروط بر اینکه نه دولت، نه مجلس و نه قوه قضائیه بهدنبال گنجاندن افراد مدنظر خود در این کمیته نباشند و صرفا چهرههای دانشگاهی و متخصص بدون داشتن رابطه منافعمحور با قوا، به عضویت آن درآمده و این شورا نیز به آنان مأموریت دهد که بدون اغماض به مسائل کشور اعم از ارتباطات خارجی، فضای کسبوکار، نوسازی خطوط تولید، سرمایهگذاری داخلی و خارجی، فساد سیستمی و عقبماندگیهای پولی و مالی رسیدگی کند و راهکارهای کوتاه، میان و بلندمدت به شورا پیشنهاد دهند.
در میان آنان نیز اقتصاددانان سیاسی، مدیریتی و حتی متخصصان اقتصاد اجتماعی حضور داشته باشند.
این کمیته باید بهدور از اعمال نظر افرادی باشد که اقتصاددانانی محترماند، اما کشور در سالهای گذشته با وجود حضور آنان در اتاق فکر دولتها، به رشد و توسعه دست پیدا نکرده است. نهادگرایان احتمالا بهترین گزینه برای چنین کمیتهای هستند. علاوه بر نداشتن وابستگی دستگاهی، اعضای کمیته نباید وابستگی حزبی نیز داشته باشند؛ چراکه یکی از احزاب در سالهای اخیر، پیشنهادهای دربست لیبرالیای به دولت داده است و اجرائی نیز شده که متأسفانه دستاورد خاصی نداشته است.
شورای عالی هماهنگی اقتصادی قوا میتواند در دستورالعملی صریح، اعضای این کمیته را متوجه نوع مأموریت سطح بالای خود کند و از هرگونه وفاداری به مسئولیتهای احتمالی گذشته یا گرایشهای جریانی و منفعتی بازدارد. اگر مصلحت امروز و آینده کشور با نگرش سیستمی به نیازها، مخاطرات، فرصتها و تهدیدهای کشور سنجیده شود و شکل اجرائی به خود بگیرد، حتما میتوان توسعه پایدار ایران و رفاه ایرانیان را در سطح قابلقبولی انتظار داشت.